مهمترين نظريهاى كه تاكنون درباره ترتيب و زمان نزول سوره حمد اظهار شده، اين است كه آن اولين سوره كاملى است كه بر پيامبراسلامصلى الله عليه وآله نزول يافتهاست. در اين مقاله تلاش مىشود، ادعاى جديدى اظهار و با شواهدى تاييدشود و آن عبارت از اين است كه اين سوره نه تنها اولين سوره كامل كه به طور مطلق اولين واحد نزول قرآن كريم است. برجستهترين شواهد اين ادعا، ظاهر آيات سوره علق و پارهاى از رواياتى است كه درباره نزول سوره حمد وارد شدهاست.
كليد واژهها: سوره حمد، سوره علق، اولين سوره.
از دير باز در اين زمينه كه آيا پنج آيه نخستسوره علق در آغاز رسالت پيامبر اسلام(ص) نازل شدهاى سوره حمد، اختلاف نظر وجود داشته است. برخى در صدد جمع ميان اين دو قول برآمده و گفتهاند: اولين آيات نازل شده، پنج آيه سوره علق است و نخستين سوره كاملى كه نزول يافته، سوره حمد است; يعنى پس از آنكه پنج آيه سوره علق نازل شد، سوره حمد نزول يافته است.
مع الوصف نزول پنج آيه نخست علق در آغاز بعثت پيامبر(ص) مقبول به نظر نمىرسيد. از جمعبندى آيات و روايات چنين برمىآيد كه به طور مطلق اولين سوره منزل، سوره حمد بوده است.
مهمترين ادلهاى كه بر تقدم سوره حمد بر پنجآيه سوره علق وجود دارد، به قرارى است كه در پى مىآيد.
با جمع بندى رواياتى كه از پى مىآيد، بايد گفت كه جبرئيلعليه السلام با فرمان «بخوان» در آغاز وحى به قرائتسوره حمد دستور داده است:
- عبيد بن عمير بن قتاده ليثى (ت قبل 73 ق) گويد:
... ماه آن سالى كه پيامبر صلى الله عليه وآله در آن مبعوث شد، ماه رمضان بود. فرستاده خدا صلى الله عليه وآله چنانكه [در سالهاى پيش] به جوار حراء مىرفت، [در اين سال نيز] با اهلش به [جوار]حراء رفته بود. در شبى كه خدا او را در آن با رسالت كرامتش داد و [بدينوسيله]به بندگان مهر ورزيد، جبرئيلعليه السلام به فرمان خدا به نزدش آمد. فرستاده خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «او در حالى كه من خواب بودم، پارچهاى از ابريشم را كه در آن نوشتهاى بود، به نزدم آورد و گفت: بخوان! من گفتم: چه بخوانم؟ او مرا به هم فشرد; طورى كه مرگ را احساس كردم; سپس مرا رها كرد و گفت: بخوان! گفتم: چه بخوانم؟ - من اين را جز براى رهايى از او نمىگفتم. مبادا همان كارى را كه با من كرد، تكرار كند - او گفت: و بخوان با نام پروردگارت كه آفريد ... (1) ; آنگاه من آن را خواندم; سپس آن پايان پذيرفت; زان پس او از نزد من بازگشت و من از خوابم برخاستم; در حالى كه گويا نوشتهاى در دلم ثبتشده بود (2) .
در اين روايت احتمالا مراد از آن نوشته، چنانكه از روايات زير برمىآيد، سوره حمد بودهاست.
- ضحاك (ت بعد 100 ق) گويد:
عبدالله بن عباس (3 ق ه - 68 ق) گفت: نخستين چيزى كه جبرئيلعليه السلام بر محمد صلى الله عليه وآله نازل كرد، اين بود كه گفت: اى محمد بگو: استعيذ بالسميع العليم من الشيطان الرجيم; سپس گفت: بگو: بسم الله الرحمن الرحيم; پس از آن گفت: بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. عبدالله گفت: آن نخستين سورهاى بود كه خدا آن را به زبان جبرئيلعليه السلام بر محمدصلى الله عليه وآله نازل كرد (3) .
- همو افزود:
ابن عباس گفت: جبرئيلعليه السلام به محمد صلى الله عليه وآله گفت: اى محمد بگو: «الحمد لله رب العالمين ... (4) .
- يوسف بن محمد بن زياد و على بن محمد بن سيار (5) هر يك از پدرشان حديث كرده، گويند: امام هادىعليه السلام از پدرانش حديث كرده، فرمود: علىعليه السلام فرمود:
وقتى خداى عزوجل پيامبر ما محمد صلى الله عليه وآله را مبعوث كرد، فرمود: اى محمد! ... بگو: «الحمد لله رب العالمين» (6) .
- و همان حضرت افزود: علىعليه السلام فرمود:
وقتى پيامبر صلى الله عليه وآله چهل سالگى را تمام كرد ... جبرئيلعليه السلام ... به سوى آن حضرت فرود آمد و بازويش را گرفت و گفت: اى محمد! بخوان! پرسيد: چه بخوانم؟ پاسخ داد: اى محمد! بخوان با نام پروردگارت كه آفريد... سپس آنچه را پروردگارش به او وحى كرده بود، به آن حضرت وحى كرد... (7) .
از دو روايت مذكور، يعنى روايت ابن عباس و امام هادى عليه السلام چنين برمىآيد كه سخن جبرئيلعليه السلام خطاب به پيامبراسلام صلى الله عليه وآله با آغاز سوره علق خلط شده است. واقع امر چنين بودهاست كه جبرئيل عليه السلام در آغاز وحى به آن حضرت فرمودهاست كه سوره حمد را قرائت كند; اما تصور شدهاست كه او آغاز سوره علق را بر آن حضرت قرائت كردهاست.
راوى ديگرى به نام ابوميسره (8) (ت 63 ق) در زمينه نزول سوره حمد در آغاز وحى گويد:
پيامبر صلى الله عليه وآله نخست كه مبعوث شد، به او خطاب مىشد: «يا محمد!»; ولى چيزى نمىديد. وقتى آن صدا را مىشنيد، از آن مىگريخت; آن را به خديجه دختخويلد باز گفت و افزود: من بيم دارم كه امرى بر من عارض شده باشد. او عرض كرد: آن چيست؟ فرمود: هرگاه تنها مىشوم، فراخوانده مىشوم; ولى چيزى نمىبينم. من بيم دارم. او عرض كرد: خدا به تو بد نمىكند; زيرا تو سخن راست مىگويى و صله رحم بجا مىآرى و امانت را ادا مىكنى; سپس خديجه به ابوبكر صديق گفت: با محمد به سوى ورقة بن نوفل كه كتابها را مىخواند، برو و آنچه را كه او مىشنود، به او بازگو; آنگاه آن دو به نزد ورقه رفته و پيامبر صلى الله عليه وآله به او فرمود: من وقتى تنها مىشوم، خوانده مىشوم: «يا محمد» و صدايى مىشنوم; ولى چيزى نمىبينم. ورقه به او عرض كرد: مهم نيست. هر گاه خوانده شدى، درنگ كن تا آنچه را كه به تو گفته مىشود، بشنوى.
زان پس او درنگ كرد. آنگاه [جبرئيل عليه السلام] به او گفت: بگو: «بسم الله الرحمن الرحيم». او هم آن را گفت، و او آن را سه بار بر آن حضرت تكرار كرد; سپس گفت: بگو: «الحمد لله رب العالمين» سه بار تا آنكه آن را به پايان برد ... (9) .
واحدى (ت 468 ق) در ذيل اين حديث گويد: «و اين سخن على بن ابى طالبعليه السلام است (10) ».در روايت ترتيب نزولى كه سعيد بنمسيب از علىعليه السلام آورده، سوره حمد در آغاز آمدهاست.
پارهاى از رواياتى كه دلالتبر تقدم نزول سوره حمد بر سوره علق دارد روايات مربوط به اقامه نماز از سوى پيامبر اسلام در آغاز بعثت است.
به گواهى روايات، در روز نخستبعثت جبرئيل به پيامبر وضو و نماز را آموخت و آن حضرت در همان روز نماز گزارد (11) و هيچ روايتى دال بر اينكه آن حضرت نماز بدون سوره فاتحه گزارده باشد، به ما نرسيده، و بعيد است كه او در اين مدت طولانى نماز بدون سوره فاتحه گزارده باشد، ولى هيچ روايتى درباره آن به ما نرسد.
اين روايات به انضمام مضمون سوره علق كه در آن از نمازگزاردن پيامبر اسلام قبل از نزول سوره علق سخن رفته است، روشن مىسازد كه سوره حمد قبل از سوره علق نازل شده است. شرح اين معنا ذيل عنوان بعدى مىآيد.
درباره مفعول اقرا در آيه «اقراباسم ربك» سه نظر وجود دارد:
1- «اسم ربك»: برخى از مفسران مانند طبرسى (469-548 ق) «باء» را در «باسم ربك» مانند باء در «فسبح باسم ربك» (12) زائد گرفته، و «اقرا» را به معناى «اذكر» يا «ادع» دانسته، و مفعول آن را «اسم ربك» شمردهاند (13) ; اما اين نظر مردود است; زيرا:
اولا در هيچ جاى قرآن، مفعول «اقرا» با «باء» همراه نيامده است و آن را با «سبح» نمىتوان قياس كرد; زيرا مفعول آن به هر دو صورت، با «باء» و بدون «باء» بكار رفته است (14) .
ثانيا «اقرا» را به معناى «اذكر» يا «ادع» گرفتن با معناى لغوى آن بيگانه بوده و در هيچ جاى قرآن بدان معانى بكار نرفته است.
ثالثا آن معانى با روايات تفسيرى مربوط به آيه ناسازگار است; زيرا در آن روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه وآله در برابر فرمان «اقرا» جبرئيلعليه السلام گفت: «ما انا بقارى» و بديهى است كه مراد پيامبر صلى الله عليه وآله از اين سخن آن نبوده كه من نمىتوانم نام پروردگار را ياد كنم يا بخوانم (15) ; چون او همواره نامش را ياد مىكرده و مىخوانده است. بلكه مراد آن بوده است كه خواندن از روى نوشته را نمىدانم.
2- «مايوحى اليك»: بسيارى از مفسران مانند فخر رازى و طباطبائى كلمه يا جمله مقدرى نظير «القرآن» يا «مايوحى اليك» را مفعول «اقرا» دانسته و «باء» را در «باسم ربك» باء ملابسه گرفتهاند.
علامه طباطبائى گويد:
مراد از «اقرا» فرمان فراگيرى آن آياتى از قرآن است كه فرشته وحى به پيامبر صلى الله عليه وآله وحى مىكند، و اين جمله فرمان قرائت كتاب است; اما خود بخشى از كتاب است; مانند سخن كسى كه در آغاز نامهاش به آنكه آن را برايش فرستاده، گويد: «اين نامهام را بخوان و بدان عمل كن». اين سخن او فرمان قرائت نامه است; اما خود بخشى از نامه است (16) .
اين نظر در قرآن مؤيداتى نيز دارد:
اولا مفعول قرائت در قرآن نيز لفظ «القرآن» يا «الكتاب» آمده است; مانند: «اذا قرات القرآن فاستعذ بالله» (17) و «فسئل اللذين يقرؤن الكتاب من قبلك» (18) .
و «لاتعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه» (20) .از اين دو آيه برمىآيد كه جبرئيلعليه السلام به پيامبر صلى الله عليه وآله فرمان داده است كه آياتى را كه به او وحى مىكند، پس از پايان وحى آنها را قرائت كند.
اين نظر نيز سست است; زيرا:
اولا از ظاهر آيات سوره علق بر نمىآيد كه مفعول «اقرا» خود آن آيات باشد، و آن را با نامهاى كه در صدر آن تصريح شده است كه اين نوشته را بخوان نمىتوان قياس كرد; بنابراين، نظر فوق با ظاهر آيات سوره علق موافق نيست. ظاهر اين آيات نشان مىدهد كه چيزى خواندنى قبل از نزول اين آيات نزد پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله بوده است و گرنه چنين خطابى بىمعنا بود.
ثانيا آيات نخستسوره علق صلاحيت نخستين تعليم الهى بودن را ندارد; زيرا در آن آيات، جز فرمان «اقرا» و اوصاف «رب» مطلب ديگرى ملاحظه نمىشود; در حالى كه سزاست، در نخستين تعليم، امهات تعاليم الهى نظير آنچه در سوره حمد است، وجود داشته باشد.
3- «سوره حمد»: به احتمال قوى، مفعول «اقرا»، سوره حمد بوده و در سوره علق به پيامبراسلامصلى الله عليه وآله دستور دادهشدهاست كه از آزارهاى مشركان بيم به خود راه مده و نماز را برپا دار و در آن با قرائتسوره حمد به ستايش خداى يكتا بپرداز.
مؤيدات اين احتمال عبارت است از اينكه:
اولا ظاهر آيات سوره علق آن را تاييد مىكند; زيرا ظاهر آيات اين سوره حكم مىكند به اينكه مفعول «اقرا» چيزى غير از آيات آن است; چون معنا ندارد، در حالى كه هيچ چيز خواندنى نزد رسولخدا صلى الله عليه وآله نهاده نشده، به او فرمان دادهشود: بخوان!
ثانيا آغاز سوره علق نظير آغاز سوره مزمل است. در آيات آغاز اين سوره نيز با فرمان «بخوان» دستور به برپايى نماز داده شده است:
يا ايها المزمل قم اليل الا قليلا نصفه او انقص منه قليلا او زد عليه و رتل القرآن ترتيلا (21) ; اى جامه به خود پيچيده، به پا خيز شب را مگر اندكى; نيمى از شب يا اندكى از آن بكاه; يا بر آن[نصف] بيفزاى و قرآن را شمرده، بخوان.
علامه طباطبايى مراد از «قم اليل» را برخاستن در شب به منظور برپايى نماز دانسته و در زمينه «و رتل القرآن ترتيلا» مىنويسد:
ظاهر آيه نشان مىدهد كه مراد، خواندن قرآن در نماز استيا مراد، خود نماز است.
خداى سبحان در اين آيه نيز از برپايى نماز به خواندن تعبير كردهاست: «اقم الصلاة لدلوك الشمس الى غسق اليل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا (22) ; نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكى شب برپادار و [نيز] نماز صبح را; زيرا نماز صبح همواره حضور است. (23) »
ثالثا در آيات 9- 19 سوره علق سخن از كسى رفتهاست كه پيامبرصلى الله عليه وآله را از نماز باز مىداشته و رسالت او دروغ مىشمردهاست. در اين حال خداوند او را بيم مىدهد كه اگر از اين كار باز نايستد، خوارش مىسازد و به آن حضرت مىفرمايد كه از او فرمان مبر و در پايان همان سخنى را كه در آغاز سوره فرمودهبود، به تعبيرى ديگر باز فرمود كه« و اسجد و اقترب (24) ; سجده كن و خود را [به خدا] نزديك كن».
علامه طباطبايى مىنويسد:
«لاتطعه» يعنى او را در نهى از نماز فرمان مبر و اين قرينهاى استبر اينكه مراد از« و اسجد» نماز است (25) .
از اين آيات چنين حاصل مىشود كه پيامبر قبل نزول سوره علق نماز برپامىداشته و حتى به رسالت مبعوث بودهاست (26) .
چنانكه پيشتر آمد، هيچ نمازى در اسلام بدون سوره حمد نقل نشدهاست; بنابراين بايد سوره حمد قبل از سوره علق نازل شدهباشد.
1. علق 1-5.
2. محمد بن جرير طبرى; تاريخ الطبرى، پيشين 1:532 و عبدالرحمن سهيلى; الروض الانف فى شرح السيرة النبويةلابن هشام، ج 7، بى چا، القاهره، دارالكتب الحديثة 1387 ق، ص 381.
3. محمد بن جرير طبرى; جامع البيان، پيشين 1:77.
4. همان 1:89 و 92 و 99 و 101 و 105.
5. آندو از اصحاب امام هادىعليه السلام و امامى مذهب بودند، و بعيد نيست كه سيار مصحف زياد بوده و آندو برادر باشند. على بن محمد بن زياد صيمرى (ت 281 ق) از اصحاب امام هادى عليه السلام و امام عسكرى عليه السلام بود (ابوالقاسم خوئى; معجم رجال الحديث، پيشين).
6. امام حسن عسكرىعليه السلام; پيشين 30 و 33 و عبدعلى حويزى; پيشين 1:19.
7. امام حسن عسكرى عليه السلام; پيشين 157.
8. عمر و بن شر حبيل همدانى ابوميسره كوفى، موثق و مخضرم بود (احمد بن على بن حجر; تقريب التهذيب، پيشين).
9. احمد بن يحيى بلاذرى; پيشين 1:105-106 و على بن احمد واحدى; پيشين 11.
10. على بن احمد واحدى; پيشين
11. ابنابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج13، ص 229.
12. واقعه 74.
13. فضل بن حسن طبرسى; پيشين 5-6:780 و محمد بن عمر فخر رازى; التفسير الكبير، ج 32، ط 3، قم، مكتب الاعلام الاسلامى 1411 ق، ص 13.
14. على
15. محمد بن عمر فخر رازى; پيشين 32:13.
16. محمد بن حسين طباطبائى; الميزان، پيشين 20:323.
17. نحل 98.
18. يونس 94
19. قيامه 18.
20. طه 114.
21. سوه مزمل، آيات 1- 4.
22. اسراء، آيه 78.
23. طباطبايى; الميزان، سوره مزمل، ذيل آيات 1- 4.
24. سوره علق، آيه 19.
25. طباطبايى، پيشين، سوره علق، ذيل آيه 19.
26. ر.ك. همان، ذيل آيات 9- 14.